مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید ، که چه آفتی به من زد

رگ و ریشه هام سیاه شد , تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید

آسمون مست جنونی آسمون تشنه ی خونی
آسمون مست گناهی آسمون چه رو سیاهی

اگه زندگی عذابه یه حبابه روی آبه
من به گریه ها می خندم می گم این همش یه خوابه

آسمون تو مرگ عشقو توی یاخته هام نوشتی
این یه غم نامه ی تلخه که تو سر تا پام نوشتی

من به لحظه ی شکستن اگه نزدیک اگه دورم
از ترحم تو بیزار ، که خودم سنگ صبورم

آسمون پیشم شکستی من دیگه رو پام می مونم
منو از تنم بگیری تو ترانه هام می مونم

اگه زندگی عذابه یه حبابه روی آبه
من به گریه ها می خندم می گم این همش یه خوابه

مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید ... که چه آفتی به من زد


زنده یاد لیلا کسری شاعر این اثر که این شعر را از زندگی واقعی خود و غم خودش و اینکه ۱۱ سال با سرطان جنگید و با هفده بار عمل جراحی در آخرین روزهای عمرش چون معده ای دیگر نداشت غذایش جز آب چیز دیگری نبود . روحش شاد باد .