ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


لوگوی سه گوش

 شاعرانه







نويسندگان



آثار تاريخي مریم



دوستان مریم



من و دوستانم همه با هم



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





من تکه ای از خودم هستم . داستانی برای نوجوانان

 

گفتگوی در و پنجره در و پنجره

 

پنجره قيژ قيژ صدا كرد و خستگي اش را بروز داد. در، خنده اي كرد و گفت : چيه؟ نكنه پير شدي ؟ به اين زودي خسته شدي ؟ پنجره لبخندي زد و گفت: چي بگم ؟توجواني و اول راه ميداني من چند ساله كه اينجام ؟از اين همه يكنواختي خيلي خسته شدم صبر كن، اجازه بده چند سالي بگذره تو هم از يكنواختي خسته ميشي . در گفت: خيلي دوست دارم سرگذشت تو را بشنوم .برايم تعريف كن تا پند بگيرم. پنجره ناله اي كرد و آهي از ته دل كشيد و گفت: من به تنهايي عادت كرده ام از وقتي كه خودم را شناختم تنها بودم با اين كه ميان جنگلي سبز زندگي ميكردم . اما هيچ كدام از همنوعان من آنجا نبودند. من درختي شاداب و سرحال بودم و بيشتر از سي سال از عمرم نمي گذشت كه انسانها با اره و تبر به جانم افتادند و مرا از بيخ بريدند و تكه تكه كردند . آه چه روز دردناكي بود چه شكنجه اي بدتر از اين كه در حال نفس كشيدن و زندگي كردن زنده زنده تكه تكه شوي ؟ مرا به كارگاه هاي چوب بري بردند و هر يك تكه ام را با دستگاه هايي به اشكال گوناگون بريدند و به حاهاي مختلف فرستادند. من از تكه هاي ديگر خودم خبر ندارم كه چه شدند كاغذ شدند يا تير سقف خانه يا در و پنجره خدا ميداند. من يك تكه از خودم هستم كه به شكل پنجره اي ساليان سال  است كه در سرما و گرما با اين دوست باوفا كه انسانها به او شيشه ميگويند؛ روزگار را سپري ميكنيم. اما ديگر تحمل وزن شيشه را هم ندارم و به زور اورا نگه داشته ام . خيلي پير شده ام . اگر من را نبريده بودند خدا ميداند كه حالا چه شكلي داشتم و چگونه بودم . درختي بلند كه از همه ي درختان جنگل بزرگتر بود با شاخه هاي زياد و برگهاي فراوان ،اما چه كنم كه تنهايي ام باعث نابودي ام شد . در آهي كشيد و گفت نه دوست من اقسوس گذشته ها را خوردن كاري اشتباه است نا اميد نباش و احساس پيري و ضعف را از خود دور كن و به زندگي ادامه بده شايد با كمي مرمت دوباره سرحال شوي ... هنوز حرف در تمام نشده بود كه صداي شكستن شيشه هاي پنجره فضا را پر كرد . در شاهد بود كه چگونه چوبهاي پنجره را از جا كندند و در آتش سوزاندندتا به جاي آن پنجره اي جديد كاربگذارند . در با خود عهد كرد كه هميشه اميدوار باشد و هيچ گاه افسوس گذشته را نخورد.  

 

داستان از مریم پژومانآآ   

 


[+] نوشته شده توسط maryam pejoman در 4:37 بعد از ظهر | |







ابن سیرین و علم تعبیر خواب

ابن سیرین و تعبیر خواب

 

 

 

ابن سیرین مى گوید: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زیبا براى خرید به مغازه ام آمد، در حالى که نمى دانستم به خاطر جوانى و زیباییم عاشق من است، مقدارى پارچه از من خرید و در میان بغچه پیچید، ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش کرده ام پول همراه خود بیاورم، این بغچه را به کمک من تا منزل من بیاور و آنجا پولش را دریافت کن! من به ناچار تا کنار خانه ى او رفتم، مرا به دهلیز خانه خواست، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار کرد: مدتى است شیفته ى جمال توام و راه رسیدن به وصالت را در این طریق دیدم، اکنون در این خانه تویى و من، باید کام مرا برآورى، ورنه کارت را به رسوایى مى کشم.

 

 *****************

 

به او گفتم: از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مکن، زنا از گناهان کبیره و موجب ورود به آتش جهنم است. نصیحتم فایده نکرد، موعظه ام اثر نبخشید، از او خواستم از رفتن من به دستشویى مانع نشود، به خیال اینکه قضاى حاجت دارم مرا آزاد گذاشت. به دستشویى رفتم، براى حفظ ایمان و آخرت و کرامت انسانى ام سراپاى خود را به نجاست آلوده کردم، چون با آن وضع از آن محل بیرون آمدم، درب منزل را گشود و مرا بیرون کرد، خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم، در عوض اینکه به خاطر دینم خود را ساعتى به بوى بد آلودم، خداوند بویم را همچون بوى عطر قرار داد و دانش تعبیر خواب را به من مرحمت فرمود.


[+] نوشته شده توسط maryam pejoman در 4:42 بعد از ظهر | |



تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس